از تهی سرشارجویبار لحظه ها جاری ستچون سبوی تشنه کاندر خواب بیند آب، واندر آب بیند سنگدوستان و دشمنان را می شناسم منزندگی را دوست می دارممرگ را دشمنوای، اما با که باید گفت این؟ من دوستی دارمکه به دشمن خواهم از او التجا بردنجویبار لحظه ها جاری